متن های عاشقانه، غمگین، خاص، بیو، شعر و جملات زیبا
زیبا متن: مرجع متن های زیبا کوتاه
روزگار دزد ماهری است .
شادی را زیر بالش خود مخفی می کند ملحفه ای از غم بر روی ما می کشد .
ساکنان رنجیده زمین از شدت یاس ٬کوهانی از غم را به دوش می کشند .
در اتاق ٬ حسرت ها در هم می غلتند ...
مردها...
شیدای نسیمِ عطرِ باراناند،
وقتی که بر شانهی زن، موها هنوز خیس است...
✍🏽 چامک
تو که باشی
تو که باشی وقت خودش دست
از دویدن میکشد
و ثانیهها روی لبانت مینشینند
تا بوسه بگیرند.
دستت که به دستم خورد
مثل شکفتنِ یک ستارهی تازه
تمام جهان با نفسهای من روشن شد.
چشمهایت چنان سرشار از
شب یلدا هستند
که هر تارِ موی...
پاییزم...
مثل بوته ی گلسرخی
که عریان شده
دوست داشتن
یعنی
وقتی جهان شلوغ است
کسی
به زمزمههای کوچکِ تو گوش کند
به شادیهای عجیب
به سلیقههایی که بلند نیستند
عشق
همین دیدنِ آرام است
نه تصاحبِ پرسر و صدا.
تنها بوی گلهای سرمست
از رویاهای تو
میتواند پنجره را روی زمستان ببندد
سرما مرا نمیکُشد
تا تو در دفترم زبانه میکشی...
شب یلدا، قصهی بلندترین شب عاشقی
امشب، شب یلداست؛
شبی که ماه، دلش را به آسمان میسپارد
و ستارهها، در جام انار میرقصند.
شبی که قصهها از دل مادربزرگها جاری میشود
و حافظ، با غزلی شیرین، مهمان دلهای بیقرار میگردد.
یلدا، بلندترین شب سال نیست،
بلکه بلندترین لحظهی با هم...
بعدازپایان دوره آبستن آذرسرانجام درسحری سردوطولانی دی به دنیامی آیدواین سرآغازتولدسپیده زیبای زمستانیست که درآن مردمان سرزمینم ایران جشن میگیرن زمستانی به زیبایی برف سپید
پاییز
با دستانی پر از رنگ
آرام از خاطرهها عبور میکند
و زمستان
با ردای سپیدش
در آستانهی آمدن میایستد
میان رفتنِ رنگها
و رسیدنِ سپیدی
شبی نفس میکشد
بلند، عمیق، ریشهدار
شبی به بلندای تاریخ
با روحی آراسته به آیین
و قلبی سپید
به پاکی زمستان
شب یلدا
شب...
بوی یلدا را میشنوی؟
انتهای خیابان آذر
باز هم قرار عاشقانه پاییز و زمستان
قراری طولانی به بلندای یک شب
شب عشق بازی برگ و برف.
پاییز چمدان به دست ایستاده
عزم رفتن دارد.
آسمان بغض کرده و میبارد.
خدا هم میداند عروس فصل ها چقدر
دوست داشتنیست
کاسه ای...
✍️هدی احمدی
به اندازه ی بلندترین شب سال دوستت دارم......
مثل انارِ ترک خوردهی یلدا، دلم برای تو هزار دانه شده است؛
هر دانهاش یک "دوستت دارم" ِنارس است که از شوقِ رسیدنت، سرخ شده.
تو عطرِ دارچینیِ این شبِ دلگیری، تو گرمایِ شومینه در سرمایِ طولانی.
من تمامِ قصههای...
اگر تاریکی تو را احاطه کرد
بدان که تو
لبریزی از نور...
شب چله. تنها یه شب نبود
قراری بود پای قرار هرساله ای که
همه پای قرار
ایستاده بودیم
می دونم
با حرفهام،
دلت پر میکشه
میره خونه پدربزرگ
توی اون شب سردی که
غنچه های مهربونی
میون گرمی دلها می شکوفت
وجودش عشق بودوهنر
امیری خوندن هاش
نوازش می داد...
نمیدانم
در کشاکشِ نبردِ زندهماندن،
آنجا که بقا
خود به میدانِ جنگ میآید،
آیا رمقی
برای تبریکِ یلدا
در جانِ ما میمانَد یا نه.
اما
هنوز
روزهای روشن را
برایتان آرزو میکنم.
دل به دریای خیال انگیز رویا آشناست
جان به بوی گلشن پربار فردا آشناست
در خزان عمر، گلبانگ بهاران می زند
آن دلی کز نغمه های شور دریا آشناست
بسته ام دل بر نگاهی آسمانی رنگ و نور
چشم من با تابش خورشید صحرا آشناست
در سکوت شب، نوای عشق...
عشق،
یعنی ایستادن
بر ساحلِ طوفان،
یعنی یاد گرفتنِ بودن
در هر مد و هر جزر...
مثل رازی
رازی که نیمه شب به یک ستاره دنباله دار میگویند
مثل آرزویی
آرزویی که هنگام فوت کردن شمع تولد آن را میخواهند
مثل خواب بعد از لالایی
یک نوع بیهوشی که فقط بعد از لالایی های عاشقانهی مادران میتوان تجربه کرد
مثل شعری
شعری که با ماه شب...
بـودن رفیق، قشنـگ تـر از مرواریـد دریاست ---✨
تیکه ای از خاطرات خوش ماست
که هیشکی در این زمینه نباید از قشنگی حرف بزنه،
چشمای رفیق از کل زندگی قشنگ تره...
چون رفاقت یه ترکیب ست که هیچ
وقت برد باخــت نداره...
زمانی نسبت به رفیقبازی مردان همه نگران و...
ریش روزهایم
سفید میشود
درسیاهیِ روزگارِ بیمادری
تورا را یافتم!!! اما بی درنگ دیربود....
هر دو خونین از جدال، بازگشته بودیم
سالها قحطی محبت را عطش داشتیم
و هیچ بارانی از آغوش سیرابمان نمی کرد........
ژاکت کهنه تقدیر یگانه تن پوشمان بود ،
وشال گردنی از اجبار گلویمان رامی فشرد...
پیله هایی از جنس باور های درهم...
سکوت
چه گفتمانِ صریحی سکوتمان دارد!
چه بیخبر!
چه بیخبر به سراغِ قوای حس رفتی!
چه ساده!
چه ساده بود نگاهم!
تو با سیاستِ چشمت
دل از دلم بُردی!...